هواي ابري

۱۳۸۷ خرداد ۲۳, پنجشنبه

نمايش خياباني اعدام با اعمال شاقه



پير و جوان، زن و بچه،همه در اين موقع روز جمع شده اند. گويي نمايش خياباني و يا جشني برپاست.

اما نه، اين همه انسان جمع شده اند تا شاهد لحظه هاي ناب جان دادن هم نوع خويش باشند.

از جرمي كه اين افراد انجام داده اند و مستحق اينگونه جان دادن هستند يا خير چشم پوشي مي كنيم. صحبت ما بر سر كشور گل و بلبلي است كه بوسه در آن كه مظهر عشق است و زيبايي، جرم است و جان گرفتن و جان دادن در حالي كه آويزان باشي بين زمين و آسمان و هزاران نفر لحظه شماري ميكنند كه لحظه بدر شدن جان از بدنت را ببينند مجاز شمرده مي شود.

شايد توجيهي كه انگاشته مي شود تا درس عبرتي باشد براي ديگران كه در صورت تكرار چنين جرمي، اينچنين مجازاتي گريبانگيرتان خواهد شد.

اما كدامين كاهش جرم و جنايت؟ مگر جرم را با جرم مي شود جلوگيري كرد؟چز اين است كه هر روز شاهد افزايش خشونت و جرم در جمهوري اسلامي هستيم؟


در فيلم زير كه از طريق عمل زشت بلوتوث بدستم رسيد، گويا اين مراسم در نيشابور اتفاق افتاده و حتي حقوق اوليه اعدام شوندگان رعايت نمي گردد.

اين صحنه اعدام به طرز بسيار ناشيانه انجام گرفته و با گذاشتن بشكه نفت و چهار پايه زير پاي اين 5 مرد، از آخرين تكنولو‍ژي پيشرفته آويزان كردن از جرثقيل هم استفاده شده است.

تازه شنيدم كه براي تحويل اجساد مردگان، كرايه طناب مصرفي و اجاره جرثقيل هم بايستي پرداخت شود.

جالب اينجاست در حين اين اعدام، يكي از اعدام شوندگان داد ميزند كه مردان خدا نمي ميرند. گويي خود را حلاج فرض نموده است كه ايندگان او را مرد خدا نام خواهند نهاد.

و ديگري نيز بعد از خالي شدن زير پا، دستبندش باز مي گردد كه مرگ را بر او سخت تر مي كند و از دستان بازش مشخص است لحظات پاياني سختي را مي گذراند.

من از خودم پرسيدم كه ايا در شهرستانهاي كوچك ايا جز مراسم مردم پسند اعدام، آيا تا بحال يك كارناوال شادي از طرف دولت برگزار گرديده است؟

در همين زمينه:



۱۳۸۶ اسفند ۲۹, چهارشنبه

حفظ كردن تقويم سال در عرض چند ثانيه!










براي حفظ تقويم هر سال كافيست:
اولين شنبه هر ماه رو بدونيد كه چندم اون ماه ميشه:
به عنوان مثال براي حفظ تقويم سال 1386 شمسي بايد بدونيد كه:

اولين شنبه فروردين: 3
اولين شنبه ارديبهشت: 7
اولين شنبه خرداد: 4
اولين شنبه تير: 1
اولين شنبه مرداد: 5
اولين شنبه شهريور: 2
اولين شنبه مهر: 6
اولين شنبه آبان: 4
اولين شنبه آذر: 2
اولين شنبه دي: 7
اولين شنبه بهمن: 5
اولين شنبه اسفند: 3

خوب شما كل تقويم رو حفظ كردين: سومين شنبه فروردين چندم ميشه؟
جواب: 3+7+7=17
دوازدهم بهمن چندم ميشه؟ 12=5+7
يعني هفت روز يا يك هفته بعد از اولين شنبه ميشه دوازدهم فروردين.

راحت بود نه؟ سال نو مبارك!

۱۳۸۶ اسفند ۲۰, دوشنبه

رضا زاده افتخار ملي در مراسم افتتاح بستني فروشي در دبي!





يا ابوالفضل

اين لفظي است كه حسين رضا زاده وزنه بردار ملي و قهرمان جهان بعد از هر پيروزي در ميادين ورزشي بر زبان جاري مي سازد و حتي آنرا بر پيراهن ورزشي خود منقش نموده است. كار تا آنجا پيش رفت كه در مسابقات قهرماني قطر از پوشيدن پيراهن هايي با شعار مذهبي را ممنوع اعلام نمودند.

لينك به اصل اين مطلب از قطر

حتي شنيده بودم كه حسين آقا از پذيرفتن پيشنهاد ميلياردي كشور تركيه سر باز زده است.

بايد به اين قهرمان تبريك گفت و حس وطن پرستي او را ارج نهاد.

اما...

حسين را چه شده است؟ آيا از او انگونه كه شايسته اش باشد تقدير نشده است يا از لحاظ مالي تامين نگرديده است؟

آيا قهرمان سال ناميدن او را و به طرق مختلف، از جوايز رنگارنگ او را بهره مند كردن نيازهاي مالي او را برطرف نكرده است؟

حسين سرمايه ملي است اما...

همه اين روزها شاهد تبليغ منزجر كننده اي هستيم كه از سادگي اين قهرمان نهايت استفاده شده است.

او را در نقش يك بنگاهي مي بينيم كه تبلبغ فروش املاك دبي را مي نمايد.

املاك كشوري كه با ايران بر سر سه جزيره اختلاف ارضي دارد املاكي كه به گفته حاكمان عربش بر ساحل خليج معجول عربي بنا شده اند.

حسين را چه شده است؟

صد رحمت به تبليغي كه ميري بازيگر زمان قبل انقلاب چندي پيش ساخته بود. حد اقل او در نقش خريدار ايفاي نقش مي كرد. نه يك فروشنده و بنگاهي همانند حسين!. تبليغ او هم مانند تبليغ حسين بيشتر از شبكه مهاجر پخش مي شد.

بگذاريد ماجراي تلخ ديگري را بازگو كنم.

چون من ساكن دبي هستم حدود چند ماه پيش تبليغي را در مجلات رسانا و ارتباط چاپ ذبي ديدم كه بله...

حاج حسين امشب از قرار معلوم دكان بستني فروشي ICE PACK رو كه نرسيده به ميدان پرچم امارات و قبل از ساحل جميرا هست را افتتاح خواهند كرد.

ابتدا باور نكردم. اما چون اون شب بر حسب اتفاق از شنا در خليج هميشه فارس بر مي گشتم ديدم اي دل غافل چه قدر اين بستني فروشي چراغون شده. يادم افتاد كه حاج حسين امشب آنرا افتتاح فرموده اند. تازه بستني 14 درهمي رو هم رايگان ميدادند.

من هم كه عاشق بستني بودم سريع از ماشين پياده شدم و رفتم پايين و ديدم به...چه خبر است . بغل هر مرد عرب يك دختر ايراني با وضع زننده بساط عيش و نوش فراهم كرده اند.

حاج حسين هم توي اتاقك كوچك در حال نوش بستني مخصوص بودند.

من كه به كلي بستني خوردن را فراموش كرده بودم. از تعجب با ديدن اون صحنه ها احساس بدي بهم دست داد.

ما هم كه سرمون درد ميكرد واسه اين كارا با دوربين موبايل چند تا عكس يواشكي يادگاري انداختيم و ابتدا خودم را به اين راضي كردم كه چون صاحب بستني فروشي بچه اردبيل بوده و از دوستان رضازاده بوده. حاج حسين از رو معرفت اين كار رو واسه بنده خدا انجام داده.

اما اين تبليغ رو كه مي بينم در اين مملكت عربي كفرم در مياد كه چرا پلهوانان ما با ديدن رنگ پول و دلار و درهم رنگ خود را مي بازند و خود را به بهاي اندكي مي فروشند.

هر شب كه از اونجا رد ميشم همان صحنه در ذهنم مجسم مي شود و از خلوتي مغازه هميشه به اين فكر ميكنم كه اينجا با اين اجاره سنگين و كسادي بازار كه هميشه دو تا كارمند دختر ايراني در حال صحبت و وقت گذراني و گاهي هم خوردن بستني هاي باد كرده هستند چطوري مخارج ICE PACK رو تامين مي كنند؟

بدو بدو بستني آيس پك 14 درهم. بدو كه تموم شد...

آقاي رضا زاده در اتاقك آخر بستني فروشي آيس پك:










همه دوست دارند با ايشان عكس يادگاري بگيرند.جهان پهلوان حسين رضا زاده:










گروه بعدي:











نفر سمت چپ ظاهراً صاحب بستني فروشي است:










يك سري هم به بيرون بزنيم. چه خبره...











اينجا هم كه بساط پهنه...










عربهاي خليج عربي در پي شكار دختران خليج فارس:





۱۳۸۶ اسفند ۱۹, یکشنبه

در تايلند خبري نيست (بيخبر هم نيست)

عزم رو جزم كردم ببينم كه در كشوري كه به گفته تبليغاتش مردمان اون فقط با لبخند پاسخ آدمها رو ميدند چيه؟
واسه همين با پرواز ماهان صبح ساعت هفت به سمت بانكوك پرواز كردم و هزار ما شالله هم داخل هواپيما جا نبود. به توصيه دوستام از طبقه چهارم فرودگاه مستقيم به سمت شهر توريستي پاتايا كه با تاكسي حدوداً دو ساعت راه بود حركت كرديم .
كلاً ايراني ها اونجا زياد نميروند و بيشتر توريست هاي سوئدي و انگليسي و روسي رو تو خيابون ها مي بيني كه هر كدوم حد اقل يك ماه و دو ماه اونجا خوش مي گذرونند.
اين سفر نامه رو به تفصيل در پست هاي بعدي خواهم نگاشت اما نكاتي كه از اين سفر بدست آوردم اينه:
1- از ايران هتل رزرو نكنيد. بريد همونجا خوب اتاقا رو بازديد كنيد. ممكنه كثيف باشه.
2- هتل moonlight رو من در پاتايا پسنديدم. هم تميزه هم ارزون. شبي دو تخته اش 650 بت.(هر بت 28 تومن)
3- رستورانهاي ايراني زياد تعريفي ندارند و گرون هم هستند. همچنين رستورانهاي عربي.
4- يك جايي هست تو Big C كه غذاهاي تايلندي خوشمزه داره. هم ارزون
5- به بودا ها بي احترامي نكنيد.
6- اگه دختري تو خيابون گفت بهتون كه بيا بريم خونمون ماساژ بدمت نرين. طرف مشكل داره و مواظب جيبتون باشيد.
7- كلاً امنيت تايلند پايينه. خونه كسي نريد يك دفعه ها.
8- اگه مهمون هم آورديد (به قول رييس آژرانس) بياريد هتل و حتماً كارتشو ببينيد كه مال خودش باشه.
9- تو دختر بازي زياده روي نكنيد. جاي ديدني هم تايلند زياد داره واسه ديدن.
10- يك موتور اجاره كنيد. نه گواهينامه ميخواد نه هيچي. روزي 150 بت. به نفعتونه. دسته موتور رو هم قفل كنيد كسي كاري نداره.
11-جزيره KOH LARN رو هم حتماً از پاتايا بريد ببينيد.
12- همه پولتون رو با خودتون اين ور و اونور نبريد. تو صندوق امانات هتل بزاريد.
13- لباس و بقيه چيزا تو پاتايا گرونه. خريداتون رو بزاريد واسه بانكوك.
14- مردها و مسافر كشها و كساني كه ميگن برات ميخواي خانوم بيارم؟ جواب ندين.
15- ماساژ سنتر ها و بقيه جاها كه خانوم ها رو تو قفس كردن و شماره رو سينشون زدن رو نريد. اصلاً به درد نميخوره.
16- اگه بتونيد يك دوست دختر مجاني پيدا كنيد كه باهاش باشيد و خوش بگذرونيد بد نيست.
17- تا ميتونيد از ميوه هايي كه تا حالا حتي اسمش رو هم نشنيديد بخوريد. بعد گيرتون نمياد ها.
18-مواظب دو جنسه ها باشيد. ladyboy آدمهاي بي آزاري هستند اما طرفشون نريد.
19- اگه خانوادگي رفتيد تايلند سعي كنيد به شهر پوكت بريد. پاتايا خيلي س-ك-س-ي هستش ها.
20- ديسكو ها و جاهاي خوبي داره. مواظب باشد يك دفعه اي بيست تا دختر ل-خ-ت مادر زاد ميان رو سن .. فقط جلو ننشينيد كه همش انعام بايد بديد.
تازه تايلند كه واسه اين كارا نيست. شما رفتيد بزينس و تفريح. اي بابا. پاتايا اصلاً كجاست.
چند تا عكس هم براتون بذارم كه عريشه خالي نباشه:

همون جزيره KOH LARN كه گفتم:


















بودا تا دلتون بخواد هست.



















يك منظره قشنگ:


















اينم يكي ديگه:


















خيابان معروف واكينگ استريت كه پر ديسكو و بار هست:






















































دخترايي كه دعوت ميكنن به ديسكوشون برين. در واكينگ استريت:














دو جنسه ها كه در آسياي شرقي مثل تايلند و فيليپين زياد ديده ميشن:














اين هم راهنماي من بود كه شهر رو نشونم ميداد:






















BIG C كه گفتم غذاهاي خوبي داره. اين غذا نيست ها...


















اينم گاريهايي كه غذا ميفروشند. مواظب باشين گوشت خوك نخورين. اگه دوست ندارين. اون سفيدها گوشت خوكه كه من اشتباهي چند باري خوردم:



فيلم و ماجراي آتش گرفتن هواپيماي فوكر 100


هنوز ده بيست متري بلند نشده بود كه ناگهان ديدم هواپيما تعادل خود را از دست داده و به سمت راست در حال انحراف است.
من كه به علت شغلم تا بحال چند حادثه هواپيما رو از نزديك تجربه كردم اين بار گفتم ديگه بايد غزل خدا حافظي رو بخونم.
همينكه هواپيما رو زمين با سرو صداي زياد همراه با داد و فرياد مردم ثابت شد يكي از مهمونداران درب اضطراري رو باز كرد و ناگهان از بخت بد اون آتش تمام هيكلش رو در خود غرق كرد.

من هم كه دو تا صندلي تا درب اين طرفي فاصله داشتم سريع در رو باز كردم و فرار رو بر قرار ترجيح دادم.
همينطوري پشت سر هم بود كه ملت ميريختند بيرون و فرياد زنان خودشون رو با هواي برفي كه اون روز صبح واقعاً هم سرد بود خنك ميكردند.
جالب اين بود كه هم خلبان بيچاره و هم حدود بيست نفر از مسافران در جا در آتش سوختند و بعضي هم نعره زنان در حالت اشتعال به بيرون پرت ميكردند و در دم جان ميدادند.
من كه با ديدن اين صحنه ها چند روز ميل به غذا خوردن نداشتم. جالب اينجاست كه در هيچ خبري تعداد كشته شدگان رو اعلام نكرده و حتي گفته كه چند تا مجروح سر پايي داشته.
من كه تمام اين صحنه ها رو با دوربين موبايل ضبط ميكردم نمي دونستم كه دارم اسباب درد سر خودمو فراهم ميكنم.
القصه چون لحظات حساس و دردناكي بود سريع يك تكه اش رو كه اينجا ميذارم رو بلوتوث كردم تو گوشي ديگرم و همون موقع بود كه دستي به شانه ام خورد و منو به درون اتاقي هدايت كرد و گوشيمو گرفت و از صبح ساعت 8 تا 1 بعد از ظهر در خدمتشون بوديم كه چرا فيلمبرداري كردم و چند تا درگوشي جانانه هم نثارم كردند و تعهد گرفتند كه اين مطالب رو جايي بازگو نكنم.
منم به قولم وفا كردم. جايي بازگو نكردم. فقط نوشتم.
نكته جالب اين بود كه همون روز همه ديه ها و خسارت چمدون ها رو نقداً پرداخت كردند. اولين باري بود كه ميديدم بيمه اينقدر راحت پول ميده. منم هشتصد هزار تومن ناقابل گرفتم. واسه فوتي ها يا به قول خودشون شهدا چهل و پنج ميليون ميدادند.
مرگ بر آمريكا، مرگ بر انگليس، مرگ بر شوروي (قبلاً ها) مرگ بر فرانسه، مرگ بر (ديگه كي؟) مرگ بر من، مرگ بر تو بر اون بر دنيا و بر ....
نه شرقي نه غربي ......اينهم نتيجش كه يكي پيدا نميشه يك قطعه ساده هواپيما بفروشه كه باعث اينهمه بدبختي مردم فلك زده نشه.
اشكال نداره ، از قديما گفته اند چهل سال ديگه درست ميشه.

اخبار مرتبط:
تصاوير منتشر نشده از فوكر 100 سوخته شيراز
احتمال از رده خارج شدن هواپيماي فوکر 100 هما + فيلم


اينم فيلمي كه منو بيشتر از شش ساعت بازداشت كرد.

درباره من

عکس من
حسنت به ازل نظر چو در كارم كرد...